بابا لنگ دراز

0
3176

بابا لنگ دراز انیمه معروف و دوست داشتنی دهه هفتادی هاست که در سال 1990 در استودیو انیمشین نیپون در ژاپن ساخته شد.این انیمه از رمان بابا لنگ دراز نوشته ی جین وبستر نوشته شد و کازویوشی یوکوتا-ماساکازو هیگوچی آن را کارگردانی کرده اند. هسته ی اصلی داستان کتاب که در فیلم هم رعایت شده زندگی یک دختر یتیم فقیر به نام جودی است که در نوانخانه ای زندگی می کند.یکی از خیرین که متوجه هوش جودی می شود او را تحت پوشش خود میگیرد و به مدرسه می فرستد, جودی درباره ی قیم خود که مردی ناشناس است چیزی نمی داند جز یک تصویر از سایه ی مردی قد بلند با پاهای دراز و نام او را بابا لنگ دراز می گذارد.

جودی ملزم به نوشتن نامه برای بابا لنگ دراز است تا او را از پیشرفت خود مطلع کند و او این کار را انجام می دهد و کم کم یک رابطه ی یک طرفه با شخصیتی مرموز ایجاد می کند تا این فرد نزدیک ترین فرد به عنوان سرپرست یا والد جودی می شود.

“نامه نوشتن به كسي كه انسان نديده و نمي‎شناسد كمي مضحك است، اصلاً براي من نامه نوشتن عجيب و غريب است من كسي را نداشتم كه برايش نامه بنويسم بنابراين اگر نامه‌هاي من درجة يك نيست اميدوارم ببخشيد… من همة عمر تنها بوده‎ام، ناگهان يك نفر پيدا شده كه نسبت به من و سرنوشت آيندة من اظهار علاقه كرده است، لذا من تمام اين تابستان راجع به شما فكر كرده‌ام.

احساس مي‎كنم خانواده‎اي پيدا كرده‎ام… حالا نمي‎دانم شما را چه خطاب كنم، چون هيچ اطلاعي از شما ندارم. ولي آنچه مسلم است شما پاهاي درازي داريد و من تصميم گرفته ام، شما را بابالنگ دراز خطاب كنم، اميدوارم به شما برنخورد، اين شوخي بين ما دو نفر خواهد بود و به مادام ليپت هم نخواهيم گفت …»

در طول سری، او به یک نویسنده قوی تبدیل می شود، بیشتر در مورد مکان او در جهان، اعتماد به نفس در مورد دوستان خود و پیدا کردن عشق است. به عبارت دیگر، این یک داستان کلاسیک از تاریخ سن است که متمرکز بر توسعه یک نویسنده است.

در طول سریال جودی تبدیل به یک نویسنده ماهر می شود,او در مورد دنیایی که در آن زندگی میکند اعتماد به نفس, دوستانش و عشق اش را پیدا می کند.این یک داستان کلاسیک است که تحول یک نویسنده را از کودکی تا جوانی نشان می دهد.

بابا لنگ دراز عزیز

تو هرگز جوابم رو ندادی در حالیكه خیلی مهمه.

تو كچلی؟

دقیقا طرح ریخته بودم كه تو چه شكلی هستی _به صورت دلخواهم _ تا اینكه رسیدم به سرت ، و دیگه گیر كردم. نتونستم تصمیم بگیرم كه موهات سفیده یا سیاه یا یه كمی خاكستری و یا هیچكدوم .

این نقاشی صورت توئه :

اما مشكل اینه كه مو هم باید اضافه كنم ؟

میخوای بدونی چشمات چه رنگی هستن ؟ طوسی ! ابروهات مثل سقف هشتی می مونه ( خط راست ؛ همون كه تو رمان ها میگن ) و دهنت یه خط راست ، یه ذره تو گوشه ها مایل به پایین ) اوه ! البته می دونی ؛ می دونم تو یه پیرمرد تند با یه كم غضب هستی ( زنگ كلیسا) . 9:45 شب . من یه قانون جدیدی دارم كه هیچوقت نمی شكنم : هرگز و هرگز شبها درس نمی خونم ، اشكالی هم نداره كه چقدر درس برای صبح مونده. عوضش كتابهای ساده می خونم ؛ مجبورم . می دونی، برای اینكه هیجده سال تو خالی پشت سرم جا گذاشتم. باور نمی كنی بابا، ذهنم چه جهل عمیقی داره؛ من خودم كاملا دارم عمق شو می بینم. تمام چیزهایی كه دخترهای دیگه با خانواده های كاملا شایسته ، یه خونه ، دوستها و یه كتابخونه بطور جذاب می دونن ، من هرگز حتی راجبش نشنیدم. برای مثال :

من تا حالا ” مادر گووس” ، “دیوید كاپرفیلد” ،” ایوانهو” ، ” سیندرلا ” ، “ریش آبی” ، ” رابینسون كروز” ، “جان ایر” ، ” آلیس در سرزمین عجایب” رو نخوندم.

من نمی دونستم ” هنری ایث” بیش از یه بار ازدواج كرده یا “شلی” شاعر بوده. نمی دونستم آدمها قبلا میمون بودند و یا “باغ عدن” یه افسانه زیبا بود. نمی دونستم “R.L.S ” مخفف رابرت لوئیس استیونسون هستو یا “جرج الیوت” یه خانمه. من هرگز عكس مونالیزا رو ندیده بودم. (راست میگم اما تو باور نمی كنی ) من اسم “شرلوك هلمز ” رو هم نشنیده بودم.

ولی حالا همه اینا رو می دونم و حتی چیزهای بیشتر دیگه، اما می تونی بفهمی كه چقدر راه دارم تا جبران كنم . و … اوه ! جالبه ! من مشتاقانه منتظر عصرم كه روی در اتاق بزنم ” مشغول” ؛ بعد لباس راحتی قرمزمو با دمپایی های خزدارم بپوشم ، تمام بالشتك ها رو پشتم روی مبل بتپونم، بعد لامپ برنجی دانشجویی مو روی دسته صندلی ام روشن كنم ، و در نهایت بخونم و بخونم و بخونم . یه كتاب كافی نیست. یه زمانی چهار تاشو خوندم. و حالا هم شعرهای “تنیسون ” ، مجله “ونیتی فیر” ، حكایت های ساده كیپلینگ و _نخندی ها _ زنان كوچك . من دریافتم كه من تنها دختری هستم تو كالج كه زنان كوچك رو نخونده بودم. من به هرحال به هیچ كس نگفتم .( این بطور عجیبی منو انگشت نما می کنه ). من بیصدا رفتم و اونو به قیمت 1.12 دلار از خرجی ماه گذشته ام گرفتم. دفعه بعد اگه كسی راجب لیمو ترش حرف بزنه ، می فهمم راجب چی داره حرف میزنه !

زنگ ساعت ده ! نامه وقفه داری بود !

با وجود استفاده از همه ی شخصیت ها و بیشتر اتفاقات کتاب , سریال انیمه از جهات زیادی با داستان کتاب تفاوت دارد.

یکی از تفاوت های قابل توجه , سن جودی ست.در رمان جودی یک دختر دانشجو ست و در انیمه یک دختر مدرسه ای.

از نظر جغرافیایی هم کتاب و هم سریال در یک نقطه اتفاق می افتند اما از نظر زمانی داستان کتاب از دوره ی قبل از جنگ جهانی اول به دهه ی 1920 تغییر پیدا کرده است.

به طرح اصلی کتاب شخصیت ها و حوادث اضافی پیچیده در سریال اضافه شده، که برای تبدیل یک رمان نسبتا کوتاه نامه نگارانه به یک مجموعه تلوزیونی 40 قسمتی چیز عجیبی نیست.درج آهنگ ها نیز برای به نمایش گذاشتن استعدادهای آواز شخصیت بازیگر جودی،که صداپیشه اصلی آن میتسو کوروی ست  اضافه شده تا جلوه های بصری این سریال دو چندان شود.

تفاوت های کتاب و سریال انیمه بابا لنگ دراز:

در کتاب بابا لنگ دراز شخصیت سالی, دوست جودی, موهای قرمز رنگی دارد اما در سریال موهای مشکی دارد.شاید یکی از دلایلی که موهای جودی در فیلم قرمز است این باشد که رنگ موهای او اصلا در کتاب ذکر نشده است.

اگر چه رمان اصلی احتمالا به راحتی در یک فصل (13-12 قسمت) میتوانست تکمیل شود، اما با ورود شخصیت های جدید، حوادث جدید و کش و قوس ها به داستان مجموعه ای 40 قسمته از سریال ساخته شد.

اسم جودی در کتاب وبستر جروشا ابوت است.اما در سریال اسم او از کودکی جودی ابوت است.

شخصیت خانم “لیپت” که در کتاب “دشمن عزیز” ادامه دارد، فردی است که بیشترین پول را که از متولیان میگیرد و مبلغ کمی را خرج یتیمان می کند و کمترین امکانات ممکن برای زنده ماندن را در اختیار آنان می گذارد و از عمد مانع به سرپرستی گرفتن جودی می شود.در سریال با وجود اینکه خانم لیپت زن سختگیر و جدی است, اما نسبت به بچه های یتیمخانه  دلسوز و نرم خو تر است.

به دنبال موفقيتي كه اين داستان كسب كرد، دو سال بعد جين وبستر کتاب ديگري در ادامة بابالنگ دراز نوشت به نام «دشمن عزيز». اين كتاب هم به صورت مجموعه نامه هايي است كه سالي ماك برايد دوست جودی ـ كه حالا از طرف جودي و همسرش جرويس پندلتن به عنوان سرپرست مؤسسه ژان گرير انتخاب شده ـ براي جودي می نویسد.

در رمان اصلی  مادر جولیا یک زن ساده و ثروتمند است که جودی تصور می کرد او زنی افاده ای ست اما فهمید که به اندازه کافی مهربان بود، با این حال، در سریال او  زنی بسیار خسته کننده است، که به نظر می رسد تنها نگران ثروت و موقعیت است. در اولین حضورش در سریال، او به  بهانه کریسمس به زور جولیا را از دوستان خود دور می کند و جولیا گریه می کند. بعدها، او تلاش می کند که جولیا را به یک ازدواج تشریفاتی تحمیل کند و به دلیل اینکه جولیا پسر را به حال خود رها می کند، مادر جولیا جودی را برای این رفتار ناگهانی دخترش متهم می کند. او بعدا پی به پیشینه جودی می برد، و اینکه او به جرویس (برادر کوچکترش) علاقه مند است و تصمیم میگرد با فاش کردن راز جودی او را از برادرش دور کند.قسمت جالب و تماشایی زمانی است که این موضوع باعث می شود تا جودی با شجاعت گذشته ی خود را آشکار کند.

این مجموعه با پریدن به چهار سال بعد به پایان می رسد. جودی را میبینیم که در عروسی اش راوی است، و ما را به سرعت در مورد اتفاقاتی که برای شخصیت های اصلی به عنوان پایان داستان افتاده با خبر می کند. جودی و جرویس (بابا لنگ دراز ) با هم ازدواج می کنند و جودی تبدیل به یک نویسنده می شود، جولیا و جیمی مشغول به کار هستند، و سالی در خانه جان گرین کار می کند.

کارتون بابا لنگ دراز در ژاپن جوایز مهم زیادی برده است. دوبله بابا لنگ دراز در ایران با استقبال زیادی روبرو شد و علاقه مندان زیادی پیدا کرد به طوری که امروزه هم خیلی از ما با نامه های جودی به بابا لنگ دراز احساساتی و دلتنگ روزهای کودکی مان می شویم.زهره شکوفنده مدیر دوبلاژ انیمیشن بابا لنگ دراز بود و به جای جودی آبوت هم صداپیشگی می کرد. کیکاووس یاکیده هم در نقش جرویس پندلتون صداپیشگی می کرد.

قابل توجه است که قسمت آخر کارتون بابا لنگ دراز دچار ممیزی های زیادی شد که هم شامل لباس های جودی و دوستانش و هم سکانس های عاشقانه مربوط به جودی و جرویس بود.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید